آیا حیوانات می توانند زبان بیاموزند؟
هوش انسان، حتی در پایه ای ترین اشکال خود، در زبان افراد بیان شده و نیز تا اندازه ای به ظرفیت زبانی انسان ارتباط می یابد.
بدیهی است هومر، داروین و انیشتین نمی توانستند دستاوردهای خود را بدون زبان کسب کنند، همین امر در مورد بچه هایی که به کودکستان می روند نیز صدق می کند.
در این جا سؤالی مهم در مورد هوش حیوان مطرح می گردد. هرچند انتظار نمی رود شمپانزه بتواند حماسه ای را نوشته یا دلفین تئوری علمی ارائه کند، اغلب این سؤال مطرح می گردد که آیا این حیوانات یا حیوانات دیگر از نظر هوشی به کودکان و نوجوانان شباهت دارند. در این صورت، مشخص نیست که آیا حیوانات می توانند زبان بیاموزند یا نه.
در نیم قرن اخیر، تلاش زیادی صرف پاسخگویی به سؤال مطرح شده در زمینه آموزش زبان پایه به حیوانات به خصوص میمون گردیده است. موفقیت های محدودی در این زمینه به دست آمده و مثلاً حیوانات از علامت برای دستیابی به چیزهایی که به آنها علاقمند هستند استفاده می کنند. اما هیچ حیوانی هنوز نتوانسته مهارت زبانی که کودکان در سال سوم بعد از تولد دارند به دست آورد.
«چرا؟»
کودکان در سه سالگی خود همواره چنین سؤالی را مطرح می کنند؛ هنوز هیچ حیوانی نتوانسته این کار را انجام دهد. «چرا؟» سؤال بسیار مهمی بوده و نشان می دهد فرد مطرح کننده سؤال از این که چیزی را ندانسته و مایل به دانستن آن است خبر دارد. درک سؤال چرا برای توانایی توجیه افعال و افکار انسانی نیز لازم است. این حقیقت که حیوانات چنین سؤالی را مطرح نمی کنند نشان می دهد که آنها خواهان کسب دانش نبوده و قدرت توجیه ندارند.
«نه!»
کودکان قبل از دوسالگی شروع به گفتن نه می کنند. اما هیچ حیوانی هنوز قادر به نه گفتن نبوده است. به منظور تسلط بر منطق پایه، فرد باید نفی را درک کند. ناتوانی حیوانات در استفاده از نه نشان دهنده فقدان توانایی در زمینه منطق پایه است.
اگر فردی بداند که پاسخ او الف یا ب است و بعد دریابد که الف در مورد او صدق نمی کند، نتیجه خواهد گرفت که ب در مورد او صادق است. این را قیاس استثنایی منفصل یا استنتاج می نامند. آیا حیوانات قادر به استنتاج هایی از این دست هستند؟
در سال ۲۰۰۱، واتسون، گرگلی و دیگران نتایج بررسی زیر که بر روی سگ ها و کودکان چهار تا شش ساله انجام شد را منتشر نمود. در ابتدا به سگ ها و کودکان شیء مطلوبی در یک ظرف نشان داده شد؛ سپس فرد نگه دارنده ظرف از پشت سه صفحه رد شده و بعد ظرف خالی به نمایش گذاشته شد.
سگ ها و کودکان می توانستند پشت صفحه ها به دنبال شیء مورد نظر بگردند. در حالی که کودکان، بعد از عدم موفقیت در یافتن شیء مورد نظر در پس
دو صفحه اول، ترجیح دادند سرعت بازرسی خود را افزایش دهند، سگ ها سرعت بازرسی خود را در مواجهه با این شرایط به میزان قابل ملاحظه ای کاهش دادند.
می دانیم که کودکان در این سن توانایی استنتاج منفصل را دارند و این مسئله الگوی جستجوی آنها را توجیه می کند. الگوی جستجوی متضاد سگ ها با منطقی فکر نکردن سگ ها و ایجاد انگیزه از طریق تداعی صرف برای آنها توجیه شده و در این صورت هر مورد عدم موفقیت در یافتن شئی به آزمایش از بین رفتن تداعی بدل می گردد. «با این وجود، شواهد متقاعدکننده ای برای استدلال منطقی موفقیت آمیز با استفاده از قیاس استثنایی منفصل در حیوانات وجود ندارد» (مودی و کاری؛ شناخت ۲۰۱۶).
مشخصه اساسی دیگر زبان ما هنجارمندی آن – یعنی وجود کاربردهای درست و غلط برای یک واژه یا عبارت- می باشد. برای مثال، درمی یابیم که واژه معینی را به درستی استفاده نکرده یا نحوه استفاده آن را نمی دانیم. استفاده حیوانات از زبان این جنبه را دارا نبوده و ممکن است حیوان علامت را به شیوه ای که مد نظر ما بوده استفاده کرده یا علامت را به آن شیوه به کار نبرد. اما وی قادر به درک این مسئله نیست که نمی داند علامت را چگونه استفاده کرده یا آن را درست به کار نبرده است. درک باور اشتباه یا هنجارمندی به توانایی درک درست نبودن یک چیز بستگی داشته و چون حیوانات نمی توانند نفی را درک کنند قادر به درک هنجارمندی نیز نیستند.
چون هنجارمندی اساس زبان ما را تشکیل می دهد، حیوانات به شیوه انسان زبان نداشته و صداهایی را تولید می کنند که عواطف آنها را نشان می دهد و بعضی از آنها می توانند در نتیجه تداعی بین کاربرد قبلی و رویدادهای بعد از آن، به شیوه شرطی از علائم استفاده کنند. اما بدون «چرا» و« نه» چیزی مشابه زبان انسان نخواهد بود.
تفاوت ها به همین جا ختم نمی شوند. نسبت دادن یک اشتباه به دیگری نسبت دادن باوری به او است که صحت ندارد. بر همین اساس، ناتوانی در درک نفی حیوانات را ناتوان از درک این مسئله که فردی باور غلط دارد می سازد. در حقیقت، بررسی اخیراً منتشر شده در مجلات علمی ادعا کرد که میمون ها می توانند اشتباهی را به دیگران نسبت دهند. اما مسائل تجربی و نیز تحلیل نادرست از یافته ها نتیجه گیری داستان را تأئید نمی کند.
بعضی عواطف و احساسات هم چنین به درک نفی، امکان و دیگر مفاهیم منطقی بستگی دارند. برای مثال، امیدوراید چیزی اتفاق خواهد افتاد اگر بخواهید اتفاق بیافتد اما درک می کنید که امکان وقوع ندارد. و چون حیوانات باور نفی یا امکان را درک نمی کنند، نمی توانند امیدوار باشند. وقتی افسار سگ را از قلاب جدا می کنید، انتظار دارد او را بیرون ببرید برای همین هیجان زده می شود. اما اگر در حال چرت زدن باشید، بعد از بلند شدن او نمی تواند انتظار بیرون رفتن را داشته باشد.
اخلاقیات شامل مفاهیم هنجارمند در مورد رفتارهای درست، منصفانه یا عادلانه و عکس آنها می گردد. و چون حیوانات نمی توانند این مفاهیم را درک کنند، قادر به درک رفتارهای اخلاقی انسان یا عواطف مرتبط با آن نمی باشند. برای مثال، اگر آلیس آشکارا سهم بیشتری از خوراکی را به باب دهد، چارلی عصبانی شده و این رفتار را غیرمنصفانه می داند! این عواطف اخلاقی، در نتیجه بی عدالتی یا عدم رعایت انصاف، فراتر از درک حیوانات است.
مطالعات متعددی انجام شده تا نشان دهند که حیوانات نیز چنین احساساتی دارند، که بهترین آنها به تجربه فرانس د وال و همکاران وی با میمون های کاپوچین برمی گردد. یکی از میمون ها وقتی می بیند که میمون دیگر با انجام کار مشابه انگور دریافت کرده و به او خیار می دهند عصبانی می شود. اما علت عصبانی شدن او این نیست که این رفتار را غیرمنصفانه می داند بلکه او از این جهت عصبانی می شود که انتظار انگور را داشته و خیار دریافت می کند. میمون اول با مشاهده این که میمون دیگری انگور دریافت کرده و او خیار می گیرد عصبانی نشده و تکرار باعث عصبانیت وی می گردد اما در مورد چارلی رفتار سرزنش آمیز زمانی بروز داده می شود که او ببیند آلیس به باب سهم بیشتری از او داده است. میمون زمانی عصبانی می شود که ببیند آنچه انتظار دارد را دریافت نمی کند. فریاد او از سر ناکامی و نه خشم اخلاقی است.
نباید رفتاری که در انسان نتیجه اساس یا باور خاص است را در شرایط مشابه برای همان احساس یا باور در حیوانات تعبیر و تفسیر نمائیم. بلکه باید ابتدا حیوانات را در شرایط دیگر نیز بررسی و حدود توانایی آنها را تعیین کنیم.
حیوانات متحمل رنج، شاد، عصبانی و شگفت زده می شوند و گاه از چیزی می هراسند. با از دست دادن فرزند خود غم را نیز تجربه می کنند. عواطفی از این دست سبب می شوند ما آنها را دوست داشته باشیم، دلمان برای آنها سوخته و سعی کنیم مانع از رنج آنها شویم. اما شباهت آنها به انسان به همین جا محدود می شود. به گفته ارسطو و دکارت انسان حیوانی است که قادر به تکلم می باشد. و زبان در این جا حکم نماد منطق یا عقلانیت را نیز می یابد. و تجربه به ما می آموزد که این توانایی در بقیه امپراطوری حیوانات وجود ندارد.
مترجم:فاطمه سادات حسینی
منبع:blogs.scientificamerican.com
دیدگاهتان را بنویسید